سیاست خارجی اوباما را میتوان تابعی از نیازها و ضرورتهای ساختاری در ایالات متحده دانست. طی سالهای ٦-٢٠٠٢ زمینه برای نقد الگوهای رفتاری جورج بوش در ساختار سیاسی آمریکا به وجود آمد. ساختهای بوروکراتیک و نخبگان سیاسی آمریکا به این جمعبندی رسیدند که چنین فرایندی، مخاطرات امنیتی فراگیری را برای امریکا ایجاد خواهد کرد. سیاست تغییر امریکا در چنین فرایندی سازماندهی شد؛ اما در عمل با دگرگونیهای مشهود و قابل توجهی روبرو گردید. در این مقاله تلاش میشود تا عوامل به قدرت رسیدن اوباما در دو سطح داخلی و بینالمللی مورد توجه قرار گیرد. از سوی دیگر، شاخصهای سیاست تغییر تبیین گردیده و در نهایت پیامد آن در رفتار سیاسی و سیاست خارجی اوباما مورد بررسی قرار میگیرد. تبیین این موضوع بر اساس رهیافت ساختارگرایی در جامعه امریکا انجام میگیرد. بنابراین فرایندهای برگشتپذیر در سیاست خارجی اوباما را میتوان تحت تأثیر مؤلفههای ساختاری و بوروکراتیک در جامعه امریکا دانست. در چنین شرایطی نقش مقامات اجرایی تصمیم گیرنده کاهش مییابد.